شباهت هاي علي دايي و هاشمي رفسنجاني
پيرمرد روي صندلي روبروي متصدي ثبت شركت ها تكيه زد و گفت: به چشم خانم. منتظر مي مانم . من تا ساعت چهار و نيم بيكار هستم. متصدي پرسيد : چرا چهار و نيم ؟ پيرمرد گفت: مي خواهم فوتبال ببينم. اين علي دايي كه آبروي ما را برد، ببينيم بقيه چيكار مي كنند. از اداره خارج شدم و در ميدان باغ ملي نگاهي به روزنامه ها انداختم. همه تيتر هاي روزنامه هاي ورزشي عليه دايي بود. بیچاره کاپیتان! كسي جرات دفاع از او ندارد. ياد اين گفته سالها پيش عباس عبدي افتادم كه مشكل هاشمي رفسنجاني اين است كه در برخي حوزه ها، جزء فرزندانش كسي حاضر به دفاع از او نيست. نه اينكه كسي جراتش ندارد ، حجم اتهامات آنقدر سنگين است كه فرصتي براي شنيدن پاسخ هاي احتمالي باقي نمي گذارد. از اين نظر فكر مي كنم كه دايي سخت شبيه هاشمي رفسنجاني است. اما او از يك جهت ديگر هم تا ديروز شبيه هاشمي رفسنجاني بود. هاشمي در ادبيات سياسي ملقب به آسانسور است . اين لقب كه در واقع لقب يكي از رهبران چين است، به بالا و پائين رفتن مداوم هاشمي در عرصه سياست ايران اشاره دارد . دايي هم هميشه اينگونه بود و در برابر انبوه انتقادات - گاه بي رحمانه - تاب مي آرود و در ميدان مي ماند. اما انگار امروز آسانسور خراب شده و به بهانه كمر درد، قرار است او از عرصه ملي حذف شود. البته اين باعث نمي شود كه شما نتيجه گيري كنيد كه حتما هاشمي رفسنجاني هم در انتخابات آينده مجلس خبرگان رهبري كه شانس بالايي براي كاپيتاني دارد، بهانه بياورد و شركت نكند. بعيد است! فعلا آن آسانسور خراب نيست. ولي اگر چنین شود بهانه ديگران و يا هاشمي براي كنار رفتن از صحنه چه خواهد بود؟
متولد تیرماه 56/روزنامه نگار/به سیاست و جامعه شناسی علاقه مندم/درباره همین چیزها می نویسم/ با رسانه هایی چون ايلنا، كلمه، تهران امروز، مثلث، صنعت و توسعه، هفت صبح و ... همکاری داشته ام.